عطش
مقدمه
اگر شما خوانندهي عزيز، احساس ميكني در ميان ديوارهاي بلندي زنداني شدهاي كه خود براي خود ساختهاي، و فكر ميكني كه بايد آن ديوارها را خراب كني و «خودِ گمشدهات» را و معني خودت را بيابي، شايد بتواني از طريق اين نوشتار - يا بگو اين گفتهها كه به صورت نوشته درآمده است!- تا حدي به « خودِ اصيلات» دست يابي و آرام آرام با خدا آشنا شوي
آري خدا! اما نه آن خدايي كه افكار، او را ميفهمند و در انديشههاست، بلكه آن خدايي كه جانها او را مييابند. اگر بخواهي ميتواني خود را از زمان و مكان و از همه چيز، آري از همه چيز آزاد كرده، او را در وسعتي به بيكرانگي ابديت ببيني خواهي ديد كه همه چراغها در جان تو روشن شده است، گويي همه چشمهها از جان تو ميجوشند! حافظ در رويکرد به قصه گذشته خود گفت:
گوهري كز صدف كون و مكان بيرون بود طلب از گمشدگان لب دريا مي كرد
بي دلي در همه ايام خدا با او بود او نمي ديدش از دور خدايا مي كرد
اگر باور داري كه «آدمي گودالي است كه ژرفنايش پايان ندارد و شمردن موهاي تن او آسانتر از شمردن احساسهاي اوست»؛ و اگر باور داري كه «بيشتر مردم كوههاي بلند و امواج سهمگينِ درياها و رودهاي پهن خروشان و بيكرانگي اقيانوسها و گردش ستارگان را به ديده اعجاب مينگرند، ولي به خود خويش اعتنايي ندارند» و عمده مشكلشان نيز همين است، شايد از طريق اين مباحث بتواني الفباي گفتگو با خود را بيابي، و كند و كاو در لايههاي وجود خود را آغاز كني و كتاب وجود خود را ورق زني و آرام آرام، خود را بخواني- و معني «آشتي با خود» همين است- و اگر با خود آشتي كردي تو هم مثل بقيه، خدا را در خود،خواهي يافت
بيا از خويشتن خويش پنجرهاي بساز و از آن پنجره بدون هيچ حجابي- حتي بدون حجاب استدلال- از عمق جان بنگر و فقط بنگر، و خدا را بياب! به او بگو: «اي خدايي كه دوست داشتن تو رايگان است و در عين حال قيمتيترين چيزها هستي، پس هر چه- جز خودت- را به من دهي، چه بهايي ميتواند براي من داشته باشد؟». فقط بايد پنجره جانت را به سوي او باز كني و خود را از زير غبار وَهْمها و افكار پراكنده، آزاد نمايي و بداني همين نگاه و همين پنجرهاي كه از خويشتن خويش ساختي، براي خدا داشتن كافي است. آري! همين؛ و خدا را بايد رايگان دوست داشت و از خدا بايد خدا را خواست.
بايد با خود آشتي كنيم تا ملكوت آسمانها را در خود بيابيم و در آنجا قدم بگذاريم، كه بايد در آنجا قدم نهاد. و چون كسي در آنجا قدم نهاد، خواهد فهميد كه ملكوت آسمانها يعني چه! پس بايد عمل كرد تا فهميد!
وه، چه بيرنگ و بينشان كه منم كي بدانـم مـرا چنـان كه منـم
اين مباحث را خوب زير و رو كن. به يك بار خواندن، هرگز اكتفا نكن. مطالب را با خود درميان بگذار و در خودت جستجو كن. ببين آيا اين مباحث قصهي تو نيست كه بر ديوارهاي اين اوراق نوشته شده است؟ پس در اين كتاب، خودت را بخوان با خودت آشنا شو تا دريچهها گشوده شوند!
|
فرصت شِمُر طریقة رندی که این نشان |
چون راهِ گنج بر همه کس آشکار نیست |
رضا غفاریان خالقداد